جدول جو
جدول جو

معنی زین کوده - جستجوی لغت در جدول جو

زین کوده
زین کوهه، برآمدگی جلو و عقب زین اسب، کوهۀ زین، قربوس زین
تصویری از زین کوده
تصویر زین کوده
فرهنگ فارسی عمید
زین کوده(دَ / دِ)
قرپوس زین اسب را گویند و آن بلندی پیش زین باشد. (برهان). قاش زین و قرپوس زین و بلندی پیش زین. (ناظم الاطباء). رجوع به زین کوه و زین کوهه شود
لغت نامه دهخدا
زین کوده
برآمدگی جلو و عقب زین (اسب) قربوس زین
تصویری از زین کوده
تصویر زین کوده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زین کوهه
تصویر زین کوهه
برآمدگی جلو و عقب زین اسب، کوهۀ زین، قربوس زین
فرهنگ فارسی عمید
(هََ / هَِ)
زین کوده است که قرپوس و بلندی پیش زین باشد. (برهان). بلندی پیش زین را گویند. (جهانگیری). زین کوده و قاش زین. (ناظم الاطباء). بلندی پیش زین که قرپوس زین خوانند. (فرهنگ رشیدی). قرپوس زین است یعنی بلندی پیش زین... و آن را کوهۀ زین نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
به ناوردگه رفت و آنگه چو باد
رسید و به زین کوهه سر برنهاد.
اسدی.
درآمد به هنجار ره ره نورد
ز زین کوهه آویخت گرز نبرد.
اسدی.
به کم زانکه مرغی زند سر در آب
ز زین کوهه بربودش اندر شتاب.
اسدی.
سیرم پشتش از ادیم سیاه
مانده زین کوهه رامیان دو راه.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 73)
لغت نامه دهخدا
بمعنی زین کوده است که قرپوس زین اسب باشد، (برهان)، زین کوهه، (ناظم الاطباء)، رجوع به زین کوده و زین کوهه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خاسر. متضرر. مغبون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مُ شُ دَ)
زین نهادن ستور را. زین بر پشت اسب و جز آن استوار کردن سواری را. آمادۀ سواری کردن چارپا را:
بنالید و گفت اسب را زین کنند
وزین پس مرا خشت بالین کنند.
فردوسی (از آنندراج).
بفرمود تا رخش را زین کنند
سواران بروها پر از چین کنند.
فردوسی.
آواز دادم غلامی راکه بمن نزدیک بودی بهر وقت نام وی سلام. گفتم بگوی تا اسب زین کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 169).
ز خوی نیک خرد در ره مروت و فضل
مر اسب تن را زین و لگام باید کرد.
ناصرخسرو.
گلبن پر از پروین کند
چون ابر مرکب زین کند.
ناصرخسرو.
کی شودعز و شرف بر سر تو افسر و تاج
تا تو مر علم و ادب را نکنی زین و رکیب.
ناصرخسرو.
کمال فضل ترا من به گرد می نرسم
مگر کسی کند اسب سخن از این به زین.
سعدی.
شاها منم که چون فرس طبع زین کنم
گیرد بدوش غاشیۀ عجز بوفراش.
عرفی (از آنندراج).
رجوع به زین و دیگر ترکیبهای آن شود، بطور مطلق بمعنی آماده شدن برای کاری و حاضر گشتن برای انجام و اجرای آن استعمال میشود. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده).
- گربه زین کردن، تکه گرفتن کاری نامناسب و پرزحمت برای کسی. شخصی را برای کاری معرفی کردن و زحمتی را به عهدۀ او گذاشتن و او را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زین کوهه
تصویر زین کوهه
برآمدگی جلو و عقب زین (اسب) قربوس زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زین کوه
تصویر زین کوه
برآمدگی جلو و عقب زین (اسب) قربوس زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زین کردن
تصویر زین کردن
آماده سواری کردن چارپا را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زین کوهه
تصویر زین کوهه
((نْ. هِ))
برآمدگی جلو و عقب زین
فرهنگ فارسی معین